علی حسنی

 




نوشته شدهدو شنبه 2 مرداد 1391برچسب:, توسط علی حسنی

مناظره با جناب خر
روزی به رهی مرا گذر بود
خوابیده به ره جناب خر بود

از خر تو نگو که چون گهر بود
چون صاحب دانش و هنر بود

گفتم که جناب در چه حالی
فرمود که وضع باشد عالی

گفتم که بیا خری رها کن
آدم شو و بعد از این صفاکن

گفتا که برو مرا رها کن
زخم تن خویش را دوا کن

خر صاحب عقل و هوش باشد
دور از عمل وحوش باشد

نه ظلم به دیگری نمودیم
نه اهل ریا و مکر بودیم

راضی چو به رزق خویش بودیم
از سفرۀ کس نان نه ربودیم

دیدی تو خری کشد خری را؟
یا آنکه برد ز تن سری را؟

دیدی تو خری که کم فروشد ؟
یا بهر فریب خلق کوشد ؟

دیدی تو خری که رشوه خوار است؟
یا بر خر دیگری سوار است؟

دیدی تو خری شکسته پیمان؟
یا آنکه ز دیگری برد نان؟

دیدی تو خری حریف جوید؟
یا مرده و زنده باد گوید؟

دیدی تو خری که در زمانه؟
خرهای دیگر پیش روانه

یا آنکه خری ز روی تزویر
خرهای دیگر کشد به زنجیر؟

هرگز تو شنیده ای که یک خر؟
با زور و فریب گشته سرور

خر دور ز قیل و قال باشد
نارو زدنش محال باشد

خر معدن معرفت کمال است
غیر از خریت ز خر محال است

تزویر و ریا و مکر و حیله
منسوخ شدست در طویله

دیدم سخنش همه متین است
فرمایش او همه یقین است

گفتم که ز آدمی سری تو
هرچند به دید ما خری تو

بنشستم و آرزو نمودم
بر خالق خویش رو نمودم

ای کاش که قانون خریت
جاری بشود به هر ولایت



نوشته شدهجمعه 26 خرداد 1391برچسب:, توسط علی حسنی
   چین


 

زشت است اینکه گیر سر از چین بیاوریم
کبریت‌های بی‌خطر از چین بیاوریم

آورده‌ایم هر چه شما فکر می‌کنید
چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم

هر چند توی کشور ایران زیاد هست
ما می‌رویم گور خر از چین بیاوریم

آورده‌ایم ما نمک از ساحل غنا
پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم

هی نیش می‌زنند و عسل هم نمی‌دهند
زنبورهای کارگر از چین بیاوریم؟

خواننده‌ها چه قدر زمخت‌اند و بدصدا
من هم موافقم قمر از چین بیاوریم

حالا که خوشگلان همه رقاص گشته‌اند
پس واجب‌ است شافنر از چین بیاوریم

خشکیده است، پس بدهیمش به روسیه
دریای خوشگل خزر از چین بیاوریم

تا آن که جمعیت دو برابر شود سریع
باید که دختر و پسر از چین بیاوریم

حالا که نیست کار بُزان پای کوفتن
ما می‌رویم گاو نر از چین بیاوریم

یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند
باید گدا و در به در از چین بیاوریم

گویند سر عشق مگویید و مشنوید
ما می‌رویم لال و کر از چین بیاوریم



نوشته شدهجمعه 26 خرداد 1391برچسب:, توسط علی حسنی

 




نوشته شدهچهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط علی حسنی

همه برای سلامتی منصور غلامی دعا می کنیم 




نوشته شدهجمعه 18 فروردين 1391برچسب:, توسط علی حسنی

گیاه وحشی کوهم نه لاله گلدان
مرا به بزم خوشی های خود سرانه مبر
به سردی خشن سنگ خو گرفته دلم
مرا به خانه مبر زادگاه من کوه است
ز زیر سنگی یک روز سر زدم بیرون
به زیر سنگی یک روز می شوم مدفون
سرشت سنگی من آشیان اندوه است
جدا ز یار و دیار دلم نمی خندد
ز من طراوت و شادی و رنگ و بوی مخواه
گیاه وحشی کوهم در انتظار بهار
مرا نوازش و گرمی به گریه می آرد
مرا گریه میار ...




نوشته شدهجمعه 26 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی

باید که شیوه‌ی سخنم را عوض کنم

شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم

 

گاهی برای خواندن یک شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را عوض کنم

 

از هر سه انجمن که در آن شعر خوانده‌ام

آنگه مسیر آمدنم را عوض کنم

 

در راه اگر به خانه‌ی یک دوست سر زدم

این‌بار شکل در زدنم را عوض کنم

 

وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

وقت است قیچی چمنم را عوض کنم

 

باید پس از شکستن یک شاخ دیگرش

جای دو شاخ کرگدنم را عوض کنم

 

عمری به راه نوبت ماشین نشسته‌ام

امروز می‌روم لگنم را عوض کنم

 

با من برادران زنم خو ب نیستند

باید برادران زنم را عوض کنم

 

دارد قطار عمر کجا می‌برد مرا؟

یارب! عنایتی! ترنم را عوض کنم

 

ور نه ز هول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می‌شوم کفنم را عوض کنم

 

دستی به جام باده و دستی به زلف یار

پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم؟

 

هر شب میان مقبره‌ها راه می‌روم       

شاید هوای زیستنم را عوض کنم




نوشته شدهجمعه 26 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی
   خیام


تا کی غم آن خورم که دارم یا نه   وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
پرکن قدح باده که معلومم نیست   کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

 

 
بر مفرش خاک خفتگان می‌بینم   در زیرزمین نهفتگان می‌بینم
چندانکه به صحرای عدم مینگرم   ناآمدگان و رفتگان می‌بینم


برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم   زان پیش که از زمانه تابی بخوریم
کاین چرخ ستیزه روی ناگه روزی   چندان ندهد زمان که آبی بخوریم

 




نوشته شدهجمعه 26 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی

"هر کس به طریقی دل ما ..." حتی تو !

من آمدم و دروغ گفتم یا تو؟!



عشق تو به جان من توان می بخشد

" لا حول ولا قوة الا ..." با تو !
 



نوشته شدهجمعه 26 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی

 




نوشته شدهجمعه 26 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی

 




نوشته شدهشنبه 20 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی

تـو نیـستی و ایـن در و دیـوار هیـچ‌وقـت...
غـیر از تـو مـن به هیچ‌کـس انگـار هیـچ‌وقـت...


این‌جـا دلـم بـرای تـو هِـی شور می‌زنـد
از خـود مواظـبت کـن و نـگـذار هیـچ‌وقـت...

اخـبار گـفت شهر شما امـن و راحـت است
مـن بـاورم نـمی‌شود، اخـبار هیـچ‌وقـت...

حیفــند روزهـای جـوانی، نـمی‌شوند
این روزهـا دو مرتـبه تکــرار هیـچ‌وقـت

من نـیستم بیـا و فـراموش کـن مرا
کی بوده‌ام بـرات سـزاوار؟... هیـچ‌وقـت!

بـگـذار مـن شکـسته شوم تـو صبـور باش
جـوری بـمان همیـشه که انگـار هیـچ‌وقـت...

نجمه زارع 




نوشته شدهسه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی
   غم


غم که می آید در و دیوار شاعر می شود

در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود



می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی

خط کش و نقاله و پرگار ، شاعر می شود



تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی

حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود



تا زمانی با توام ، انگار شاعر نیستم

از تو تا دورم ، دلم انگار شاعر می شود



باز می پرسی چطور اینگونه شاعر شد دلت ؟

تو دلت را جای من بگذار ، شاعر می شود



گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم

از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود



از : زنده یاد نجمه زارع 




نوشته شدهسه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی

فضای خانه که از خنده های ما گرم است

چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است 

دوباره " دیده امت " ، زل بزن به چشمانی

که از حرارت " من دیده ام تو را " گرم است

بگو دو مرتبه این را که : " دوستت دارم "

دلم هنوز به این جمله شما گرم است

 بیا گناه کنیم عشق را . . . نترس ! خدا . . 

هزار مشغله دارد ، سر خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگر چه می گویند

چهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
. .
به من نگاه کنی ، شعر تازه می گویم

که در نگاه تو بازار شعرها گرم است .

نجمه زارع 




نوشته شدهسه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی

قربان صداقت و صفای خودمان       ماییم و دل پاک و خدای خودمان  

در شهر شما نمی شود عاشق شد       باید برویم روستای خودمان

 

تمام کارو بارم شد دوبیتی     همه شام و نهارم شد دوبیتی

دلم خوش بود می خوانم برایت   تو رفتی زهر مارم شد دوبیتی

 

باهرچه گناه عاشقت خواهم بود    ای هاله ماه عاشقت خواهم بود

صد سال مرا سیاه کردی باشد     صد سال سیاه عاشقت خواهم بود 




نوشته شدهسه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:, توسط علی حسنی


 

آقایان حواسشون رو جمع کنن در ساعت مختلف که به خانه برسند!

چه چیزهایی انتظارشون رو می کشه !!! 




نوشته شدهپنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی

خاطره‌ای از امیر مؤمنان، علی علیه السلام

روزی از روزها كه در نزد پیامبر بودم در مقام دعا گفتم: خدایا مرا نیازمند هیچ یك از بندگانت نكن .

وقتی پیامبر خدا دعای مرا شنید، گفت: على جان! اینگونه دعا نكن، زیرا هیچ كس نیست كه نیازمند مردم نباشد.

گفتم: پس چگونه دعا كنم ای رسول خدا؟!

فرمود: بگو، خدایا! مرا نیازمند مردم بد نكن .

پرسیدم: چه كسانى از مردمان بد، به شمار مى‌آیند؟

فرمود: كسانى كه چون به نعمتى دست یابند و دارا شوند، آن را از دیگران دریغ دارند و وقتی كه خود به چیزى محتاج شوند و با آنان برخلاف انتظارشان رفتار گردد، و درخواستشان بجا آورده نشود، بر آشوبند و زبان به سرزنش گشایند. 




نوشته شدهچهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا میکنن 



ادامه مطلب...


نوشته شدهشنبه 15 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی
   کار


من دارای مدرک مهندس مکانیک سیالات از دانشگاه دولتی بیرجند هستم دنبال کار میگردم اگه کسی کاری سراغ داشت خبر بده این ایمیلم: banamak_man@yahoo.com



نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی


*
وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار.
*  
یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است که میزان عشق و علاقه تان
به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد.
*
مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
*
اگر کسی تو را پشت خط گذاشت تا به تلفن دیگری پاسخ دهد تلفن را قطع کن.
*
هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع
نمی دانی .
*
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
*
هیچوقت به یک مرد نگو موهایش در حال ریختن است. خودش این را می داند.
*
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه
از حیات همین است.
*
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای، قضاوت نکن.
*
وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:
"
برای چه می خواهید بدانید؟"
*
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
*
هیچوقت پایان فیلم ها و کتابهای خوب را برای دیگران تعریف نکن.
*
با زنی که با بی میلی غذا می خورد ازدواج نکن.
*
وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را
بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره
بدست آورده ای.
*
هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
*
راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
*
هیچوقت از بازار کهنه فروشها وسیله برقی نخر.
*
شغلی را انتخاب کن که روحت را هم به اندازه حساب بانکی ات غنی سازد.
*
سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "
*
هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که
او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
*
چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای
غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.
*
وقتی کت و شلوار تیره به تن داری شیرینی شکری نخور.
*
هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
*
وقتی در راه مسافرت، هنگام ناهار به شهری می رسی رستورانی را که در میدان شهر
است انتخاب کن.
*
در حمام آواز بخوان.
*
در روز تولدت درختی بکار.
*
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو
بیفتند.
*
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
*
فقط آن کتابهایی را امانت بده که از نداشتن شان ناراحت نمی شوی.
*
ساعتت را پنج دقیقه جلوتر تنظیم کن.
*
هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
*
شیر کم چرب بنوش.
*
هرگز در هنگام گرسنگی به خرید مواد غذایی نرو. اضافه بر احتیاج خرید خواهی
کرد.
*
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
*
از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.
*
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می
کنند.
َ
منبع: کتاب نکته های کوچک زندگی. اچ جکسون براون.




نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی


به گزارش خبرگزاری مهر، مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان جنوبی در این جشنواره اظهار داشت: این جشنواره در دو رده سنی 18 سال و 18 تا 30 سال در سه رشته داستان کوتاه، قطعه ادبی و شعر با شرکت 100 نفر و 170 اثر از شهرستان‌های بیرجند، قاین، درمیان، سرایان و بشرویه در محل مجتمع فرهنگی و هنری ارشاد قاین برگزار شد.

محمد مطهری ‌فر ادامه داد: نخستین جشنواره فرهنگی ادبی نوقلمان استان در راستای کشف استعدادهای نوجوانان و جوانان و ایجاد زمینه مشارکت فعال و حضور شاداب و پر نشاط آنان در برنامه‌های فرهنگی، هنری، اجتماعی و اعتقادی در شهرستان قاین برگزار شده است.

وی از اهداف برگزاری این جشنواره گسترش فرهنگ مکتوب و نوآوری‌ها و همچنین معرفی و تشویق نوقلمان، مؤلفان و مترجمان در این استان اشاره کرد.

در بخش قطعه ادبی رده سنی زیر 18 سال علی فروزان ‌مهر، آرمان مظفری و فاطمه برات ‌پوراول از قاینات به ترتیب حائز رتبه اول تا سوم و در بخش قطعه ادبی رده سنی 18 تا 30 سال فهیمه ملک‌آبادی از بیرجند، سارا ژاله از قاین و یاسر طحانی از بشرویه به ترتیب اول تا سوم شدند.

در بخش داستان کوتاه زیر 18 سال راضیه خسروی، آرمین مظفری و فاطمه مهمی هر سه از قاینات حائز رتبه اول تا سوم و در بخش شعر رده سنی زیر 18 سال درسا اسماعیل‌ پور از قاین، محمد ساقینی از بیرجند و علی ریخندی از قاینات حائز به کسب رتبه اول تا سوم شدند.

صدیقه اخباری ، فهیمه حسن ‌پور و محمد جره هر سه از قاین در رده سنی 18 تا 30 در بخش شعر حائز رتبه شدند.

در بخش داستان کوتاه رده سنی زیر 18 سال مهدی نصیری ‌نژاد از قاین و سارا زجاجی از بیرجند از سوی هیئت داوران شایسته تقدیر اعلام شدند.

داوری این جشنواره را مرادعلی واعظی، علی ‌اکبر سام‌ خانیانی از اساتید دانشگاه بیرجند و سید جلال اردوان بر عهده داشتند.




نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی

حرف های ما هنوز نا تمام....                                  تا نگاه می کنی وقت رفتن است                          باز هم همان حکایت همیشگی                        پیش از آنکه با خبر شوی                                لحظه عظیمت تو نا گزیر می شود                        ای دریغ و حسرت همیشگی                           ناگهان چقدر زود دیر می شود 



نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی

چه بود؟ این تیر بی رحم از کجا آمد؟
که غمگین باغِ بی آواز ما را باز
درین محرومی و عریانی پاییز ،
بدینسان ناگهان خاموش و خالی کرد
از آن تنها و تنها قمریِ محزون و خوشخوان نیز؟



در سوگ رحلت مادر بزرگ مهربانم


نمی گویم رفتنت
را باور ندارم و باورم نشد نه بلکه از مدتها پیش باورم

شده بود که ما لایق نعمتی همچون تو نیستیم .

خستگیت را در پشت کوه غرور و غیرتت پنهان

کرده بودی ولی من خوب می دانستم که

به اندازه ی تمام عمرت خسته ای . و نیازی

به استراحت ابدی و طولانی در پیش همدمی

مهربان تو را به رفتن وسوسه می کرد .

شاکی نیستم که اگر معترض باشم به رفتنت

نشان خودخواهی من است در حالی که خوب

می دانستم رفتنت برای تو لازم بود تا از خستگی

و دردهایت آسوده شوی . و چه خوب رفتنی که

وصالی همراهش باشد . از ما بریدی تا بعد از فراقی

طولانی به یار رسی . منزل و وصال نو مبارک .

امّا ما ماندیم و خون دل و اشک دیده . ما ماندیم

حسرت روزهای با تو . ما ماندیم و حسرت سخنان

شیرینت . ما ماندیم و حسرت روزهای گذشته .

ما ماندیم و خواب آینده های شیرین با تو . ما ماندیم

با کوله باری خاطره و سبدهایی از سخنان و پندهای

شیرینت . ما ماندیم و یادگارهای تجربه های تو .

برای آرامش روحش دعا میکنم



نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی
  




امام صادق(ع) :

لا ینال شفاعتنا من استخف بالصلاة

هركس نماز را سبك بشمارد ، بشفاعت ما دست نخواهد یافت

امام محمد باقر(ع) :

عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد

دانشمندی كه از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است

امام محمد باقر(ع) :

قولوا للناس احسن ما تحبون ان یقال لكم

بهترین چیزی را كه دوست دارید درباره شما بگویند ، درباره مردم بگویید.

امام صادق عليه السلام :

خداوند روزه را واجب كرده تا بدين وسيله دارا و ندار (غنى و فقير) مساوى گردند



نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی

زمانی بر مردم خواهد آمد که در آن ارج نیابد مگر فرد بی عرضه و بی حاصل و خوش طبع، مورد اعتماد قرار نگیرد مگر خائن و به خیانت نسبت داده نشود مگر فرد درستکار و امین در چنین روزگاری بیت المال را بهره شخصی خود گیرند و از قرآن جز نشان نماند و از اسلام جز نام.       امیر المومنین




نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی

تخم مرغي رفته بود اينترويو
تا مگر کوکو شود يا نيمرو

تخم مرغي بود با شور و اميد
خواست تا مرغانه اي باشد مفيد

فرم استخدام را پر کرده بود
عکس هم همراه خود آورده بود

توي مطبخ از براي شرح حال
پشت هم کردند هي از او سوال:

- کيستي تو، از کدامين لانه اي؟
- بوده اي قبلاً در آشپزخانه اي؟

- کي ز پشت مرغ افتادي برون؟
- توي ماهيتابه بودي تاکنون؟

 


نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...




نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی


میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به اینکار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّرالدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم...
و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد.
روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است.
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند.
شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم.
شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است.
آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخرالدّوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است"




نوشته شدهپنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, توسط علی حسنی
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.